من با آنچه اسمش را «استارتآپ ناب» گذاشتهاند مشکل دارم. البته تا آنجا که میتوانم از این روش استفاده میکنم و حتی قبل از اینکه این روش اسمی داشته باشد و طرفداران زیادی پیدا کند هم از این روش استفاده میکردم. مشکل من دیدگاه و طرز فکر طرفداران تازهکار این ایدهی جدید و بزرگ در مورد طرح کسبوکار است.
اریک رایس در کتاب خود تحت عنوان استارتآپ ناب این مفهوم را فراگیر کرد. بهعلاوه این ایده به استیو بلنک، کارآفرین، معلم و نویسنده برجسته در این حوزه نیز نسبت داده شده است. هر دو این افراد، شایسته احترام والایی هستند. استارتآپ ناب چارچوب فوقالعادهای برای کارآفرینان به شمار میآید.
در ویکیپدیا نوشته شده است که «استارتآپ ناب از خلق سریع نمونههای اولیهای پشتیبانی میکند که فرضیات بازار را آزمایش میکنند و از بازخورد مشتریان استفاده میکنند تا طراحی محصول را سریعتر از روشهای سنتی تغییر دهند.» این فرایند معمولاً فرایندی تکرارشونده است که بهطور خلاصه میتوان آن را حلقهی «ساخت، ارزیابی و یادگیری» نامید.
اما دلیل اعتراض من بهطور خلاصه این است که وقتی رایس و بلنک از طرح کسبوکار انتقاد کردند، منظور آنها طرح کسبوکاری بود که به شیوهی سنتی و رسمی نوشته میشد و امروزه منسوخ است. از دیدگاه آنها چنین طرحی یا ذات فرایند استارتآپ ناب که فرایندی چابک و انعطافپذیر است در تضاد است؛ اما آنها مشخص نکردند که طرح کسبوکار چگونه باید باشد. درواقع آنها فقط انتقاد کرده و نگفتند که طرح کسبوکار باید چگونه باشد.
در اینجا استدلال خودم را بیان میکنم که البته تا حدی مثل مغالطهی پهلوانپنبه است. اول آنکه رایس و بلنک طرح کسبوکار را به شکل یک سند رسمی تعریف میکنند که نگارش آن به زمان زیادی نیاز دارد و انعطافپذیر نیست، مرور نشده و بازنگری هم نمیشود. سپس میگویند که طرح کسبوکار فایدهای ندارد. این مثل آن است که بگوییم ورزش منظم برای شما خوب نیست چون بعضی از افراد در آن افراط کردهاند و درنهایت دچار آسیبدیدگی مفاصل شدهاند.
بنابراین بهتر است از نوعی طرح کسبوکار استفاده کرد که میتوان اسم آن را طرح کسبوکار ناب گذاشت؛ یعنی راهاندازی کسبوکار در قالب کوچک با استفاده از یک طرح کسبوکار که استراتژی فعلی، معیارها، نقاط عطف، وظایف و مسئولیتهای اولیه در آن بهطور خلاصه نشان دهد. نیازی نیست از طرح پرینت بگیرید، کموبیش آن را ویرایش کنید، مرتبش کنید و درنهایت آن را منتشر کنید. فقط باید از آن استفاده کنید.
طرح کسبوکار واقعی طرحی است که به شکل ارگانیک رشد کند، درست مثل یک استارتآپ ناب. این فرایند با یک طرح ملموس و خاص آغاز میشود که مشخص میکند قرار است چه اتفاقی بیفتد و برای همیشه ادامه پیدا میکند و در این مسیر بهطور منظم مورد مرور و بازنگری قرار میگیرد.
با این تعریف، فرایند طرحریزی کسبوکار با چارچوب فرایند ناب تناسب بسیار خوبی پیدا میکند. فرایند استارتآپ ناب همچون یک چرخهی مستمر است که سه مرحله در آن تکرار میشوند: ساخت، ارزیابی و یادگیری. طراحی مطلوب کسبوکار نیز یک چرخهی مستمر است که آن نیز از سه مرحلهی تکرارشونده تشکیل میشود: طراحی، مرور و بازنگری. به نظر من همهی افراد در کسبوکار باید این نوع طرح کسبوکار «ناب» را در نظر داشته باشند.
نکتهی متناقض این است که اگرچه رایس و بلنک از طرح کسبوکار انتقاد میکنند، اما با فرایندی که من برای طراحی کسبوکار پیشنهاد میکنم موافق هستند. چیزی که آنها با آن مخالف هستند، استفاده نادرست از طرح است، یعنی داشتن یک طرح فاقد پویایی و اجرای آن مثل ربات.
به پاراگراف زیر از کتاب رایس توجه کنید:
«اولین مشکل، جذابیت یک طرح خوب، یک استراتژی منسجم و تحقیقات کامل بازار است. در سالهای قبل این موارد شاخصهای موفقیت احتمالی بودند؛ بنابراین ما نیز وسوسه میشویم که از آنها در استارتآپها استفاده کنیم؛ اما فایدهای ندارد چراکه استارتآپها در شرایطی حاکی از عدم قطعیت و عدم اطمینان بسیار شدید فعالیت میکنند.»
حتی در خود جملات رایس هم مشاهده میکنید که مشکل، طرح یا طراحی نیست. بلکه مشکل زمان بسیار زیادی است که برای تهیه طرح صرف میشود. در مفهوم ضمنی، مشکل به اجرای طرح بدون مرور و بازنگری برمیگردد. من مطمئن هستم که اگر از رایس و بلنک سوال کنید، هر دو آنها خواهند گفت که حتی در مورد استارتآپهای ناب هم شما باید بهطور مداوم به اهداف، مراحل، معیارها، وظایف و اعداد و ارقام اولیه فکر کنید. همانطور که ماهیت کسبوکار طوری است که به ارزیابی و یادگیری مستمر نیاز دارد، طرح آن نیز مستلزم مرور و بازنگری مداوم است که همین ما را به سمت برنامهریزی بنیادین سوق میدهد.