استارتآپهای موفق بر مشکلات بزرگی فائق میآیند که روزی غیرقابلحل انگاشته میشدند. آنها پیوسته در افق دیدشان، اهدافی بزرگ و بلندپروازانه را دنبال میکنند.
مت ارلیشمن (Matt Ehrlichman) بنیانگذار و مدیرعامل شرکت Porch است و پیش از آن مدیرعامل Thriva بوده که آن را به هنگام سکونت در خوابگاه دانشگاه استنفورد تأسیس کرد.
تصور کنید دو شرکت همسان دارید که روی حل یک مشکل کار میکنند. آنها منابع یکسان در اختیار داشته، ازنظر استعداد در سطح برابر قرار دارند؛ و هر دو برای برنده شدن در یک بازار رقابت میکنند. آنچه باعث تمایز آنها از یکدیگر شده و درنهایت برنده را مشخص میکند، رویکرد آنها نسبت به مشکل است و این رویکرد، با هدفگذاری درست آغاز میشود.
هدفگذاری امری بسیار حیاتی است و در سطح رهبران یک شرکت اتفاق میافتد. ازآنجاکه هر فرد سبک، شیوه و نیز انتظارات مختص به خودش را دارد، نحوه انتخاب اهداف بسیار متنوع بوده و نسبت به هر مورد متفاوت است. بهویژه در استارتآپها، انتخاب پارامترهای صحیح برای اهداف، واقعاً دشوار است، چراکه باید هم چالشبرانگیز باشند و هم دستیافتنی.
اغلب اوقات شرکتی که بتواند با تعیین اهداف درست، به تیم کاریاش انگیزه بدهد، پیروز از میدان بیرون میآید. در شرکت Porch.com، ما همواره موقع تنظیم اهداف روزانهی خود، این نکات را مدنظر قرار میدهیم:
۱- مراقب باشید هدف نهایی بزرگ، دستوپایتان را نبندد.
همهی ما میخواهیم که تیم کاریمان دستاوردهای بزرگی داشته باشند و این امر با تعیین اهداف بزرگ و بلند پروازانه آغاز میگردد؛ اما هنگامیکه در نقطهی شروع ایستادهاید، تصور ماراتنی که پیش رو دارید، بسیار دلهرهآور است. راهکار مقابله با این مشکل آن است که در هرلحظه تنها یک گام بردارید؛ بهعبارتدیگر، یک هدف بزرگ باید به تعداد زیادی اهداف کوچکتر تقسیم شود.
ما این کار را با استفاده از متد «اهداف و نتایج کلیدی» یا "OKR's" انجام میدهیم. برای مثال اگر هدف ما ساختن یک شرکت بزرگ باشد که در آن کار کنیم، این هدف را به رشتهای از نتایج کلیدی تقسیم میکنیم. نتایج کلیدی، هدفهای کمّی و عملی هستند که اعضای تیم میتوانند در یک برنامه زمانی مشخص، برای دستیابی به آنها تلاش کنند. مثلاً «حفظ امتیاز ۹۰% یا بالاتر در نظرسنجی میزان رضایت کارمندان».
با ایجاد تعادل بین اهداف کوتاهمدت و اهداف طولانیمدت بزرگ و بلند پروازانه، مأموریت شرکت به اجزای کوچکتر تقسیم میشود و این کار از دستپاچگی شما و تیمتان جلوگیری میکند.
۲- برای تعدیل و تنظیم اهداف و استانداردها آماده باشید.
در روزهایی که شرکت ما با یک تیم فروش کوچک، تازه آغاز به کارکرده بود، تعیین اهداف اجرایی کاری چالشبرانگیز مینمود. هفتههایی داشتیم که تمام اعضای تیم میتوانستند به اهداف تعیینشده برسند و دورههایی هم پیش میآمد که هیچکس موفق به این کار نمیشد. بهعنوان رهبر تیم، ابتدای هر هفته مینشستم تا روند پیشرفت کاری را مرور و بازخوردها را بررسی کنم؛ و ببینم تا چه میزان توانستهایم به اهدافمان دست پیدا کنیم.
استانداردهای زمانی استارتآپها با شرکتهای معمولی تفاوت دارد. برای استارتآپها، همهچیز بهسرعت در حال تغییر است؛ حتی زمانی که فکر میکنید با حداکثر سرعت دارید به پیش میرانید، باز راهی خواهید یافت تا سرعتتان را افزایش دهید. گرچه سرعت زاییدهی نیاز است، اما اینهمه تغییرات باعث میشوند تعیین اهداف صحیحی که هم چالشبرانگیز باشند و هم دستنیافتنی، دشوار شوند. تمام تلاشتان را بکنید تا اهدافتان سنجش پذیر بوده و در سطحی درست تعریف شوند؛ اما همچنان این اهداف را تحت نظر بگیرید و روندی برای بهبود مستمر طرحریزی نمایید تا انگیزه تیمتان را حفظ کنید.
۳- اهداف مرئی و قابللمس تعیین کنید.
من بهشدت اعتقاد دارم که افراد و شرکتها باید همیشه تصویری از اهداف خود داشته باشند. این امر باعث میشود افراد بتوانند به هم اعتماد کنند و نیز آنها را قادر میسازد تا ببینند چطور اهداف تکتکشان با مأموریت بزرگ شرکت تطبیق پیدا میکند. ما در شرکتمان، در همه جای دفتر از وایت بردهایی برای پیگیری و سنجش میزان پیشرفت استفاده میکنیم. وقتی در پایان ماه میبینید که تمامی مراحل کامل شده و تیک خوردهاند، احساس بینظیری به شما دست میدهد.
همچنین من معتقدم همانطور که اهداف باید مرئی باشند، موفقیت هم باید دیده شود. وقتی تیمهای کاری ما یک مرحله را با موفقیت پشت سر میگذارند، زنگ مخصوص برنده شدن را به صدا درمیآورند. کارکنان شرکت از اینکه بتوانند کارها را به سرانجام رسانده و از تشریکمساعی با یکدیگر سود ببرند، احساس خوبی خواهند داشت.
۴- کاری کنید اهدافتان سرگرمکننده باشند.
مؤسسات بزرگ، بهراحتی میتوانند با پرداخت پاداش مالی به ازای دستیابی به اهداف تعیینشده، به کارمندانشان انگیزه بدهند؛ اما استارتآپها همیشه این امکان را ندارند. برخی اوقات باید از خلاقیتتان استفاده کنید. در زمستان سال گذشته، ما برای تیم فروشمان یک هدف خیلی بزرگ تعیین کردیم. فکر میکنید پاداش دستیابی به آنچه بود؟ مدیر مالی ارشد شرکت باید میپرید توی دریاچهی نیمه منجمد بیرون شرکت. نتیجهی آن سرگرمی و هیجان زیاد و نیز بهرهوری واقعی بود.