رهبران بزرگ، استراتژیکی فکر میکنند. آنها میتوانند وضعیت فعلی را درک کنند و احتمالات را مشاهده کنند. آنها در مواجهه با مسایل و مشکلات امروز، بهجای تمرکز روی نتایج کوتاهمدت، از دیدگاههای گسترده و بلندمدت بهره میگیرند. ضمن آنکه میتوانند بهموقع اطلاعات را گردآوری کرده و تصمیم بگیرند.
از همه مهمتر، رهبران استراتژیک میدانند که چگونه باید بین تجسم آنچه ممکن است و میتواند باشد، و رویکرد اثربخش و روزانه برای تحقق بخشیدن به رویاها، تعادل برقرار کنند. آنها میتوانند به آینده نگاه کرده و ببینند شرکت باید به کدام سمت حرکت کند و بعد از رسیدن به مقصد، در چه وضعیتی خواهد بود. همچنین آنها میتوانند همزمان با آیندهنگری، از روند مناسب امور روزانه در شرکت اطمینان حاصل کنند.
این نوع رهبری استراتژیک، نیازمند پنج نوع تفکر متفاوت است. کلید موفقیت رهبران بزرگ این است که میدانند چه زمانی و به چه میزان از هر یک از این روشها استفاده کنند.
۱ـ تفکر انتقادی: تفکر انتقادی همان فرایند تجزیهوتحلیل ذهنی و عینی شرایط با استفاده از جمعآوری اطلاعات از تمامی منابع ممکن و سپس ارزیابی ابعاد ملموس و ناملموس آن و بررسی نتایج استفاده از روشهای مختلف است.
۲ـ تفکر اجرایی: تفکر اجرایی عبارت است از توانایی سازماندهی ایدهها و طرحها به گونهای که بتوان آنها را به شکل موثری اجرا کرد.
۳ـ تفکر مفهومی: تفکر مفهومی شامل توانایی یافتن ارتباطات و الگوهای میان ایدههای انتزاعی و سپس در کنار هم قرار دادن آنها برای ایجاد یک تصویر کلی است.
۴ـ تفکر نوآورانه: تفکر نوآورانه شامل خلق ایدههای جدید یا روشهای جدید انجام کارها برای خلق فرصتها و احتمالات است.
۵ـ تفکر شهودی: تفکر شهودی یعنی توانایی در نظر گرفتن آنچه بدون دانش یا شواهد، حس میکنید درست است، و سپس استفاده مناسب از آن در تصمیمگیری نهایی.
تا همین اواخر، بیشتر رهبران میتوانستند با تفکر انتقادی و اجرایی کارشان را پیش ببرند. اما در دنیای امروز که با سرعت بسیار زیادی در حال پیشرفت است، تفکر مفهومی، نوآورانه و شهودی، بهویژه در صنایعی که سرعت سرسامآور در آنها دیگر به یک قانون تبدیل شده است، اهمیت فزایندهای پیدا کردهاند.
رهبران کسبوکار هنوز هم نیاز دارند که دادههایی را گردآوری و تحلیل کنند، تصمیم بگیرند و آنها را بهخوبی اجرا کنند. اما در حال حاضر باید مقدار زیادی داده را از بین طیف متنوعتری از منابع استخراج کنند. ضمن آنکه باید با سرعت بیشتری تصمیم بگیرند و همزمان باید در نظر داشته باشند که همهچیز ممکن است یکشبه تغییر کند.
به نظر میرسد بعضی از رهبران با این مهارتهای فکری متولد شدهاند. ولی ازآنجاکه همه ما از این موهبت طبیعی بهرهمند نیستیم، در اینجا پیشنهادهایی را برای توسعه مهارتهای ضروری رهبری ارایه میکنیم:
- کمی وقت بگذارید و به اطرافتان نگاه کنید. در وبسایتهای تجاری گشتی بزنید و مطالب مرتبط را مطالعه کنید تا یاد بگیرید سازمانهای دیگر چگونه از استراتژیهای گوناگون برای افزایش مزیت رقابتی خود استفاده کردهاند.
- وقتی فرصتهای استراتژیک پیش روی شما قرار میگیرند، با کمال میل تغییر جهت دهید و یا اهداف جدیدی را دنبال کنید. به این فکر کنید که چه عاملی باعث شده که فقط یک مسیر واحد را دنبال کنید و سپس خود را مجبور کنید تا در مورد تغییر یا عدمتغییر برنامه و مسیر، تصمیم بگیرید. بدترین سناریوهای ممکن را در نظر داشته باشید.
- زمانی که مشکلاتی پیش میآیند، به دنبال مرهمی سریعالسیر نباشید. مشکل را با دقت بررسی کنید و برای تحلیل تمامی راهحلهای احتمالی وقت بگذارید. چکلیستی برای خود تهیه کنید تا بتوانید در مورد احتمالات و پیامدهای بلندمدت فکر کنید.
- کاری کنید که دیگر اعضای سازمان احساس کنند بخشی از رسالت و استراتژیهای کلی سازمان هستند. بدین منظور با آنها بهطور مکرر بحث و تبادلنظر کنید و تا آنجا که ممکن است آنها را در امور مربوطه مشارکت دهید.
- بایستید و وضعیت خود را از دیدگاه دیگری، مثلا از منظر کارمندان، مشتریان، تامینکنندگان و ... ببینید.
- در مورد رقبای اصلی شرکت خود تحقیق کرده و آنها را تحلیل کنید. پروفایلی مفصل از تکتک آنها بسازید و آن را در اختیار تیم خود قرار دهید. بهجای تکیهبر اطلاعات نهچندان موثق، همواره به دنبال دادههای دستاول باشید.
- تفکر «چه میشود اگر ...» را سرلوحه کارتان قرار دهید. برای مثال، «اگر این کار را انجام دهیم، رقبای ما چه واکنشی خواهند داشت؟ مشتریان ما چه فکر خواهند کرد؟ چه تاثیری بر تامین کنندگان و توزیعکنندگان خواهد داشت؟ اگر موضوعی باشد که به آن فکر نکرده باشیم چه؟»
- منابع داده را گسترش دهید تا حوزههایی که کاملا خارج از کسبوکار و صنعت شماست را نیز در بر گیرد. صنایع دیگر را تحلیل کنید تا ببینید چهکاری را بهخوبی انجام میدهند و سپس به این فکر کنید که چگونه میتوانید روش آنها را در کسبوکار خودتان پیاده کنید.
از همه مهمتر، عادت کنید که گاهی به کسبوکار فکر نکنید و ذهن خود را آزاد کنید. گاهی از دفتر کارتان خارج شوید و قدم بزنید. دست از پردازش ذهنی بردارید و سعی کنید مناظر، صداها و رایحههای محیط را جذب کنید. بگذارید ذهنتان سرگردان شود، و اجازه دهید خیال شما به هر جا میخواهد پر بکشد. اگر اجازه دهید روشهای تفکر انتقادی یا اجرایی هرازگاهی تغییر کنند، به نتایج چشمگیر و شگفتانگیزی دست خواهید یافت. مغز انسان، ابزار قدرتمندی برای رهبری است، بنابراین زمانی که از هر پنج نوع تفکر استفاده کنید، عملکرد مغز بهتر هم خواهد شد.