نویسنده این مقاله، آقای استیو توباک است. او مشاور مدیریت، مربی امور اجرایی و مدیر ارشد سابق صنعت فناوری است و یکی از مدیران شرکت مشاورهی استراتژی Invisor Consulting در سیلیکون ولی (Silicon Valley) است. میتوانید از طریق فیسبوک، توییتر یا لینکدین با استیو توباک (SteveTobak@) ارتباط برقرار کنید.
خودآگاهی، مسئلهی مهمی برای همهی افراد بهویژه مدیران و رهبران کسبوکار است. عدم توانایی در مواجهه با واقعیت در مورد خود، میتواند زندگی حرفهای و همچنین کسبوکار شما را از بین ببرد.
قرار گرفتن در موقعیتی که بتوانید به دیگران پند و اندرز بدهید کافی نیست؛ بهعبارتدیگر، قرار نیست بر قلهی کوهی بنشینید و عقل و خرد را همچون دانههای مروارید بر سر مراجعین خود بریزید. وقتی در مورد مدیران و رهبران کسبوکار صحبت میکنیم، تقریبا هیچچیز صرفا سیاه یا سفید نیست. البته مواقعی نیز وجود دارد که دیگران از صمیم قلب منتظرند تجربیات شما را بشنوند و به دنبال عینیت هستند؛ اما آن روی سکه را نیز باید دید. افرادی نیز هستند که نمیخواهند حقیقت را بشنوند و فرقی نمیکند چه بگویید و چه طور بگویید. آنها در غفلت کامل به سر میبرند.
در میان این دو قلهی سیاهوسفید، ناحیهی وسیعی به رنگ خاکستری وجود دارد و افرادی که در این ناحیه هستند، بهنوعی، جایی در اعماق وجودشان میدانند که چهکار باید بکنند، ولی عاملی مانع آنها میشود. این عامل معمولا مقولهای سطحی نیست، بدین معنا که دسترسی به آن آسان نبوده و به همین دلیل این افراد معمولا دچار سردرگمی و ناامیدی میشوند و بلافاصله دست از تلاش میکشند.
برای اینکه این افراد از مواجهشدن با چیزهایی که نمیخواهند مواجه شوند، اجتناب کنند، راههای زیادی امتحان میکنند که این راهها ممکن است منجر به مرگ زندگی حرفهای و از بین رفتن کسبوکارشان شوند. هیچ شوخیای در کار نیست. در اینجا هفت نشانه را عنوان میکنیم که میتوانند بهطور مستقیم به این مسیر منتهی شوند.
عصبانیت و خشونت: اگر کسی احساس نداشته باشد، انسان نیست. احساسات، مکانیسمهای هدایتکننده و مهمی هستند. خشم و عصبانیت نیز از این قاعده مستثنا نیستند و نشان میدهند که شما احساس میکنید که تهدید شدهاید و میترسید؛ بنابراین به خشونت و عصبانیت متوسل میشوید تا از حسی که در عمق وجودتان است حفاظت کنید، حسی که نمیخواهید دیگران آن را ببینند. این حس معمولا حاکی از ضعف و آسیبپذیر است. بسیار متناقض است، اینطور نیست؟
حالت تدافعی: مدیران ارشد از اینکه یک مشاور یا مربی بهصورت حضوری و تکتک با کارکنان شرکت یا دیگر مدیران شرکت ملاقات داشته باشد ناراحت شده و مخالفت میکنند، از طرفی شنیدن بازخورد عینی و حقیقی هم باعث عصبانیت و آشفتگی آنها میشود و حالت تدافعی به خود میگیرند. این حالتها قطعا نشانههای مهمی هستند. البته نمیدانم چرا به این حالتها «تدافعی» میگویند. چراکه اغلب دیدهام افرادی که حالت تدافعی دارند، تقریبا همیشه در مواجهه با افرادی که به آنها توهین میکنند از خود دفاع نمیکنند.
کنترلگر بودن: زمانی که رفتاری کنترلگرایانه دارید، یعنی مثل یک مدیر ذرهبینی رفتار میکنید و از جزئیات بیشازحد ایراد میگیرید، این معمولا بدان معناست که با مسایل بزرگی سروکار ندارید که بهواقع شما را به خود مشغول کنند. بدان معناست که به مسئلهای که واقعا ارزش و اهمیت داشته باشد توجهی ندارید. اگر به این حس خود توجه کنید، قطعا شما را به مسیر تاریکی سوق خواهد داد.
خشونت منفعل: وقتی میگویید: «حتما، مشکلی نیست» و سپس برمیگردید و دقیقا برعکس آن کار را انجام میدهید، بدان معناست که نمیخواهید با دیگران مقابله کنید یا آنها را برای مقابله با خودتان تشویق کنید. این نوعی انحراف است. شما تلاش میکنید آنها را از صحنه خارج کنید تا بدین ترتیب مجبور نباشید در کنار افرادی باشید که عمیقا روی شما تاثیر میگذارند. این نیز یکی از موارد ناخودآگاه است و شما از آن بیخبرید؛ چیزی که باعث میشود احساس شرمساری و آسیبپذیری داشته باشید.
تغییر رفتار: وقتی رفتار شما به حدی تغییر میکند که همکاران یا اطرافیانتان، متوجه این تغییرات میشوند، قطعا نشان میدهد چیزی شما را شدیدا ناراحت کرده و شما نمیدانید چهقدر این ناراحتی روی حالات شما تاثیر گذاشته است. اگر کسی این مسئله را به شما بگوید و شما در مقابل او از خودتان دفاع کنید، این حالت دفاعی شما نشانه بزرگتر و مهمتری است که باید به آن توجه کنید.
خودبزرگبینی: وقتی مغرورانه بگویید که تا چه حد به ایدهها، طرحها و کسبوکارتان اطمینان دارید، وقتی استراتژیهای شما استدلال عینی را به چالش میکشند و اهدافتان با عقل سلیم جور درنمیآیند، این نشان میدهد که پا را از گلیم خود درازتر کردهاید و اغراق میکنید تا دیگران تصور کنند همهچیز تحت کنترل شماست. من مدیرانی را دیدهام که خودبزرگبین و اهل خودنمایی بودهاند و حتی با آنها همکاری داشتهام. اگر آنها به این ویژگی خود چیره نشوند عاقبت خوبی در انتظارشان نخواهد بود.
بهانهجویی: بهانهها، از هر نوعی که باشند، با هدف اجتناب یا انحراف توجهات منفی، مورداستفاده قرار میگیرند. سرزنش کردن دیگران و گرفتن انگشت اتهام به سمت آنها جزو تکنیکهای متداول برای فرار از مسئولیت هستند و مقاومت ما را در برابر پذیرش مسئولیت نشان میدهند. به همین دلیل است که مقصر جلوه دادن دیگران و سرزنش کردن آنها یکی از نشانههای بارز مدیریت یا رهبری ناکارآمد است. بااینحال اغلب شاهد این مسئله هستیم، درست است؟