کسبوکارهای جدید، بر اساس اصلی زندگی میکنند که به آن «تفکر استارتآپی» گفته میشود. این تفکر یعنی انگیزه برای نوآوری و رشد به هر قیمتی، حتی اگر لازم به تغییر جهت باشد. این تفکر، همان شکیبایی و تعهدی است که باعث میشود کارآفرین شبانهروز تلاش کند. این تفکر، همان غلبه بر موانعی است که منجر به سد شدن راه موفقیت است.
زمانی که کسبوکاری موانع اولیه را پشت سر میگذارد و بهتدریج به رشد و سودآوری ثابت میرسد، دیگر در مرحله «استارتآپ» نیست، بنابراین بهتدریج «تفکر استارتآپی» را کنار میگذارد. درحالیکه فراموش کردن ریشهها و مبانی کارآفرینی، میتواند در آینده به زیان کسبوکار باشد.
آندرو گلدبرگ (Andrew Goldberg)، معاون ارشد بازاریابی و استراتژی در شرکت ارتباطات دیالوگیک (Dialogic) میگوید: «هر محصولی در ابتدا جدید بوده و سپس، به محصولی قابلقبول و متداول تبدیل میشود. درواقع همه محصولات از این شکاف عبور میکنند تا محصول کاملا با بازار همخوانی پیدا کند. از سوی دیگر نیازهای مشتریان تغییر میکند و رقبا با نوآوریهایی وارد بازار میشوند که از محصولات موجود پیشی میگیرند. شرکتها باید تفکر استارتآپی را همچنان حفظ کنند تا بتوانند سرمایهگذاریهای لازم را انجام دهند، دست به ریسکهای سنجیده شده و خلاقانه بزنند، از شکستهای خود درس بگیرند و پاداش کارشان را برداشت کنند» گلدبرگ، سه اشتباه بزرگ را نام میبرد که شرکتها به هنگام تبدیلشدن از استارتآپ به یک کسبوکار باسابقه، مرتکب میشوند:
شرکتها فکر میکنند رشد آنها ادامه خواهد داشت
به گفتهی گلدبرگ، استارتآپها معمولا نمیتوانند نرخ رشد اولیهی خود را حفظ کنند. آنها تصور میکنند نرخ رشد ۵۰ تا ۵۰۰ درصد در درازمدت پایدار خواهد بود. مدیران انتظارات غیرواقعبینانهای را برای کسبوکارشان در نظر میگیرند که درنهایت باعث سرخوردگی سرمایهگذاران و کارمندان میشود. یا هزینههای عملیاتی را افزایش میدهند تا بتوانند طبق آن انتظارات عمل کنند. درحالیکه استارتآپها باید بر اساس پیشبینیهایی عمل کنند که متعادل و محتمل بوده و از دیدگاه مالی نیز پایدار باشند.
شرکتها مدیران نامناسبی را استخدام میکنند
استارتآپهای موفق اغلب درنتیجهی تلاش تیم مدیریتی پویا و هوشمند موفق میشوند. زمانی که کسبوکاری از مرحله استارتآپ به مراحل میانی بلوغ میرسد، تیم موسسان شرکت اغلب مدیرانی را استخدام میکنند که برای آن مرحله خاص شرکت (مرحله بلوغ) مناسبتر هستند. گلدبرگ هشدار میدهد که کارآفرینان هنگام تصمیمگیری برای استخدام مدیران دقت کافی داشته باشند، چراکه مدیرانی که از خارج شرکت استخدام میشوند ممکن است عادت به کار با بودجهی بیشتری داشته باشند یا نتوانند شور و اشتیاق موسسان را در خود ایجاد کنند. این مهم به تصمیمهایی منجر میشود که برای شرکت بسیار پرهزینه بوده و یا با اعضای تیم مغایرت فرهنگی دارد. موسسان باید نسبت به نیاز به پشتیبانی از مدیران جدید و همدل شدن با آنها توجه کافی داشته باشند.
شرکتها بعد از دریافت سرمایهی موردنیازشان، دست از جذب سرمایه میکشند
توانایی استارتآپها در تامین سرمایه عملیاتشان، مرگ و زندگی آنها را رقم میزند. همواره هزینههای غیرمنتظره، تاخیر در افزایش درآمد، یا آغاز پروژههایی که به منابع نیاز دارند، پیش روی استارتآپها قرار دارند. به گفتهی گلدبرگ، کارآفرینان باید هر زمانی که میتوانند و نهفقط به هنگام نیاز، در جستجوی فرصتهایی برای جذب سرمایه باشند. بعضی از کسبوکارها مدت زیادی برای جذب سرمایه صبر میکنند، چراکه میترسند سهام زیادی را از دست بدهند و سپس دچار شرایط بحرانی اقتصادی شود. اگرچه جذب سرمایه فرایندی وقتگیر است و ممکن است مدیریت را از امور اداره کسبوکار منحرف کند، اما گلدبرگ به کارآفرینان یادآوری میکند که درنهایت، پول حرف اول را میزند.
شرکت دیالوگیک بعد از ۲۰ سال سابقه، بهتازگی برند خود را تغییر داده تا هویت اصلی استارتآپی خود را باز یابد و فرهنگ خلاقیت، انعطافپذیری و نوآوری را به شرکت بازگرداند. این گام مهمی برای تمامی کسبوکارهایی است که در مراحل میانی و بلوغ قرار دارند و تصور میکنند که از تفکر استارتآپی دور شدهاند.
گلدبرگ میگوید: «مدیران شرکت، بهخصوص شرکتهایی که رشد سریعی دارند، باید اطمینان حاصل کنند که فرهنگی که موجب موفقیت آنها شده همچنان ویژگیهای کلیدی خود را حفظ کرده، حتی اگر افزایش تعداد کارکنان جدید تاحدی آن شور و شوق اولیه را تضعیف کرده باشد. کارمندان جدید باید احساس کنند که فرهنگ شرکت از ریسکپذیری و تبادل دوسویه ایدهها و بازخورد حمایت میکند. همچنین باید سرمنشا شرکت را بشناسند و بدانند که چه عواملی باعث موفقیت کسبوکار شده است. دراینبین نیازهای مشتریان نیز میتواند سوخت نوآوری را تامین کند.»