زمانی که شرکتها به فکر محصولات و خدمات جدیدی میافتند، گاهی ماهها وقت صرف میکنند تا «محصولی بیعیب و نقص» تولید کنند و تمام ویژگیهایی را که فکر میکنند موردپسند مشتریان است، ارائه دهند. اما درنهایت زمانی که این محصولات را به بازار عرضه میکنند، بسیاری از آنها متوجه میشوند که مشتریان به این محصولات علاقهای ندارند و این قطعا یک فاجعه خواهد بود.
آنها میتوانستند بهجای این محصول بیعیب و نقص، حداقل محصول قابلقبول یا MVP را تولید کنند. مطابق این روش، محصولی را تولید میکنید که فقط ویژگیهای اصلی و ضروری را دارد، بدین ترتیب میتوانید بهسرعت متوجه شوید مردم چه ویژگیهایی را میخواهند و چه ویژگیهایی را نمیخواهند. سپس میتوانید بر اساس این بازخورد اولیه، تغییرات سریعی را اعمال کنید، تا در نهایت، محصول یا خدمتی را ارائه دهید که ارزشمند، مفید و مطلوب است. حتی میتوانید در همان مرحله اولیه که سرمایهگذاری زیادی صورت نگرفته، تولید محصول را متوقف کنید.
در این مقاله، با جزئیات بیشتری به این رویکرد خواهیم پرداخت و توضیح خواهیم داد که چگونه میتوانید محصولی با حداقل ویژگیهای قابلقبول برای مشتریان تولید کنید.
منظور از حداقل محصول قابلقبول چیست؟
اریک رایس، نویسنده کتاب تاثیرگذار سال ۲۰۰۱ یعنی «استارتآپ ناب»، یکی از اولین افرادی بود که مفهوم MVP را گسترش داد. به گفتهی رایس «محصولی که حداقل ویژگیهای قابلقبول را دارد، نسخهای از یک محصول جدید است که به تیم اجازه میدهد با کمترین زحمت، بیشترین اطلاعات ممکن و معتبر را گردآوری و بیاموزند.»
MVP چیزی بیشتر از نمونه اولیه است و استفاده از آن بخشی از یک استراتژی شامل تولید ایده، ارزیابی، یادگیری و تحلیل است.
هدف MVP آزمایش بازار و ارائه اطلاعات صحیحتر در مورد نیازهای مشتریان است. شما میتوانید با ارائه نسخه ساده تری از محصول یا خدمت خود، از خواستههای واقعی مردم آگاه شوید، و از تولید محصولی که آنها نمیپسندند پیشگیری کنید.
مزایا و معایب MVP
یکی از اعتراضاتی که به MVP وارد شده این است که امکان دارد تولید آن باعث اتلاف وقت شود. حالا که میتوانیم از گروههای متمرکز، تحقیقات بازار یا نظرسنجی از مشتریان برای آشنایی با خواستههای آنها استفاده کنیم، اصولا چرا باید زمان و منابع را صرف تولید یک نمونه اولیه کنیم که ممکن است ناقص باشد یا ممکن است بهقدری ساده باشد که نتواند بازار هدف را جذب کند؟
نیازی نیست که MVP پرهزینه و پیچیده باشد و در اغلب موارد، نباید هم اینگونه باشد. در بیشتر مواقع، MVPها بسیار متمرکز هستند و به مشتریان مشتاق امکان میدهند تا ویژگیهایی را که میپسندند یا نمیپسندند شناسایی و تعریف کنند و بازخوردهای ارزشمندی را در مورد نکات مثبت و منفی محصول ارائه دهند. ارزیابی چنین ویژگیهایی با استفاده از نظرسنجی یا گروههای متمرکز، دشوار است، بهخصوص آنکه مردم ممکن است تا زمانی که محصول را ندیدهاند، ندانند که چه خواسته و انتظاری از آن دارند.
MVPها به شما این فرصت را میدهند تا خبرهای دست اولی به دست آورید و مستقیما ببینید مشتریان چگونه از محصول یا خدمت شما استفاده میکنند. درحالیکه با استفاده از نظرسنجی و گروههای متمرکز، چنین کاری ممکن نیست. گذشته از این، ممکن است پیشبینیهایی که مشتریان هنگام نظرسنجی انجام میدهند درست نباشد. بنابراین بازخوردی که از MVP به دست میآید میتواند برای فرآیند یادگیری شما بسیار ارزشمند باشد.
بدین ترتیب مشتریان میتوانند به شما کمک کنند تا با تکرار این چرخه، محصول خود را توسعه دهید و درنهایت به محصولی دست پیدا کنید که کاملا با نیازهای بازار هدف شما مطابقت دارد. همچنین آنها شما کمک میکنند که متوجه شوید ایده شما کارآیی ندارد و درنتیجه شکست زودهنگام را بپذیرید، تغییر مسیر دهید و ایدهی دیگری را امتحان کنید.
زمانی که یک MVP یا حداقل محصول قابلقبول ارائه میدهید، میتوانید با استفاده از کمترین منابع، یادگیری را سریعتر کنید و هم زمان، ناکارآمدی و اتلاف را هم کاهش دهید. همچنین میتوانید ریسک را محدود کنید، زیرا اگر از MVP خود بازخورد مثبتی دریافت نکند، بعید است روی چنین محصولی سرمایهگذاری کنید. MVP میتواند بهسادگی نسخه اولیه یک آگهی تبلیغاتی یا یک وبسایت باشد، یا مانند یک نمونه اولیه کامل، پیچیده باشد.
یکی از نقاط ضعف این استراتژی، متقاعدسازی ذینفعان کلیدی، سرمایهگذاران و رهبران است که ممکن است دشوار باشد. از نظر آنها، این روش برای معرفی کسبوکار یا محصولی جدید به بازار، با ریسکهای زیادی همراه است، چراکه محصول محدودی به کاربر نهایی معرفی میشود. اما بیشتر سازمانها، با دقت فراوان، بازار هدف MVP را از میان افرادی انتخاب میکنند که امتحان کردن این محصولات را بهمنزله پایین بودن کیفیت محصولات سازمان تلقی نمیکنند.
MVPها ممکن است با مقاومت درون سازمانی هم مواجه شوند. چراکه محصول ممکن است پر از ایراد و بخشهای ناقص باشد، درحالیکه از نظر اعضای تیم، این بخشها ممکن است ضروری باشند. اگر رهبر تیم از این اقدام حمایت و مزایای آن را برای یادگیری و تجربه به اعضای تیم منتقل نکند، ممکن است اعضای تیم با تولید محصولی ابتدایی، که رقبا هم به آن دسترسی خواهند داشت، مخالفت کنند.
نکته:
ضروری است در مورد سطح کیفیت موردنیاز فکر کنید. یک استارتآپ ناشناخته، ممکن است بتواند به راحتی، محصولی پر از عیب و ایراد را در اختیار مشتریان مشتاق قرار دهد، و سپس مسیر موفقیت را طی کند. درحالیکه برندی که سابقه بیشتری دارد و شناخته شده است، باید کیفیت بالاتری را رعایت کند، هرچند که ویژگیهای محدودی را ارائه دهد.
کاربردها
سازمانها میتوانند از MVP برای آزمایش محصولات، خدمات و ایدههای جدید با کمک مشتریان داخلی و بیرونی استفاده کنند. در اینجا چند مثال ارائه میکنیم:
- فرض کنید تیم IT شرکت، به فکر ارائه رابطی است که به افراد کمک میکند تا در سیستم مدیریت دانش شرکت، پیمایش کنند. آنها تصمیم میگیرند یک MVP از این سیستم جدید ارائه کنند که بسیار ساده است. کاربرانِ MVP بازخوردهای مفیدی را در مورد آنچه نیاز دارند و ندارند، و آنچه کارآیی دارد یا ندارد، در اختیار تیم IT قرار میدهند. سپس تیم با استفاده از این اطلاعات، رابطی کاملا سفارشی را تولید میکند که برای تمام کاربران مفید است.
- فرض کنید یک استارتآپ نوپا در نظر دارد پلاگینی برای موتور جستجو بسازد که شیوه یافتن اطلاعات در اینترنت را متحول کند. این شرکت تصمیم میگیرد یک صفحه فرود حاوی یک فیلم ویدئویی بسازد که در مورد این فناوری و ارزش پیشنهادی آن توضیح میدهد تا ببیند واکنش مشتریان به آن چیست. در این سایت از افرادی که علاقهمند هستند خواسته میشود تا شرکت را در توییتر فالو کنند. بدین ترتیب شرکت میتواند علاقهمندی مشتریان را ارزیابی کند، پرسشهای اولیه را مطرح کرده یا به آنها پاسخ دهد، و فهرستی از افرادی که حاضر به آزمایش محصول هستند تهیه کند.
چگونه یک MVP تولید کنیم
در اصل شما قرار است یک MVP تولید کنید تا یک آزمایش سازماندهی شده برای کسبوکارتان انجام دهید و از این طریق، مدل کسبوکار پیشنهادی خود را تایید یا رد کنید.
برای ساخت MVP مراحل زیر را دنبال کنید:
گام اول: فرضیات خود را شناسایی کنید
یکی از مفاهیم اصلی MVP این است که فرضیات اصلی و مهمی را که درباره محصول، خدمت، یا ایدهی خود دارید آزمایش میکند. اریک رایس در کتاب «استارتآپ ناب» چنین استدلال میکند که هدف استارتآپ، آزمایش و اثبات این فرضیه است که مردم، بابت محصولتان به شما پول خواهند داد و سپس قادر خواهید بود با موفقیت، کسبوکارتان را گسترش دهید.
بنابراین ابتدا باید فرضیات خود را بهطور شفاف مشخص کنید. برای مثال، رایس دو مورد از فرضیات متداول را در کسبوکارهای رسانهای مثال میزند:
۱ـ آنها میتوانند توجه تعداد زیادی از مشتریان را بهطور مداوم جلب کنند.
۲ـ آنها میتوانند از این توجه استفاده کنند و آن را به شرکتهای تبلیغاتی بفروشند.
به طرح کسبوکار، بیانیه رسالت و چشمانداز سازمان، و بازار هدف سازمان خود نگاهی بیندازید. شما در مورد آنچه مشتریان میخواهند و برایش ارزش قائل اند، چه فرضیههایی ارائه کردهاید؟ به پرسشهای زیر توجه کنید:
- مشکل اصلی که این محصول، خدمت یا ایده برای بازار هدف برطرف خواهد کرد چیست؟ آیا این مشکل ارزش حل کردن را دارد؟ برای پاسخ به این سوالات از تکنیک «پنج چرا» استفاده کنید.
- پیشنهاد فروش منحصربهفرد (USP) شما چیست؟ و آیا برای مشتریان شما ارزشمند است؟
- ارزش پیشنهادی محصول شما چیست؟
- بیشتر تمایل دارید در مورد خواستههای مشتریان، چه چیزی را بدانید؟
بعد از پاسخ به این پرسشها، یک پیشبینی قابل آزمایش، یا یک فرضیه درباره چگونگی واکنش مشتریان به محصول یا خدمت خود بنویسید.
گام دوم: حداقل ویژگیهای لازم برای شروع را شناسایی کنید
MVP باید حداقل ویژگیهای لازم برای آزمایش پیش بینیهای مربوط به مدل کسبوکار شما را شامل شود. درک این مفهوم شاید ساده نباشد، چراکه ممکن است وسوسه شوید تا ویژگیها و خدماتی را به محصول خود اضافه کنید تا پایدارتر و جذابتر شود. باید به خاطر داشته باشید که اگر مشتریان، محصول شما را نپذیرند، هرگونه ویژگی غیرضروری به معنی اتلاف زمان و منابع است. بنابراین تا جایی که میتوانید MVP خود را ساده در نظر بگیرید و محصول یا خدمتی را ارائه دهید که حاوی ابتداییترین قابلیتی باشد که کاربران اولیه به نوعی حاضرند برای آن پول پرداخت کنند.
به خاطر داشته باشید که MVP شما هر چیزی میتواند باشد: یک صفحه فرود یا وبسایت، یک نمونه اولیه از محصول، یا یک ویدئو. بنابراین چگونگی آزمایش MVP تا حد زیادی بستگی به قالب آن دارد. بهعنوانمثال، میتوانید با داشتن یک وبسایت و یک رابط کاربری، یک MVP درست کنید.
یک استراتژی مفید برای ساخت MVP این است که فهرست سادهای حاوی ویژگیهای اصلی MVP خود تهیه کنید و سپس تعداد اقلام این فهرست را به نصف کاهش دهید و درنهایت آن تعداد را هم به نصف تقسیم کنید.
گام سوم: MVP را بسازید و فرضیه خود را آزمایش کنید
حال باید MVP خود را بسازید و فرضیه موردنظرتان را با کمترین زمان و هزینه آزمایش کنید. سادهترین راه برای تایید یا رد فرضیه شما چیست؟ با حداکثر سرعت ممکن اقدام کنید و از مشتریان مشتاقی که با دقت انتخاب کردهاید بخواهید محصول یا خدمت شما را امتحان کنند.
گام چهارم: بازخوردها را گردآوری و اصلاح کنید
بعدازآنکه مشتریان مشتاق و اولیه از MVP شما استفاده کردند، از آنها سوال کنید کدام ویژگی آن را پسندیده و کدامیک را نپسندیدهاند، و به نظر آنها جای کدام ویژگیها در این محصول اولیه خالی است.
اگر MVP شما مشکلی اساسی را حل کند، بازخورد آنها به شما نشان خواهد داد که چگونه باید ضعفها را جبران و محصول خود را اصلاح کنید. در غیراین صورت، این مشتریان اولیه، حتی اگر لازم باشد با بازخورد منفی خود، شما را در جریان قرار خواهند داد.
هدف شما این است که چرخههای متوالی توسعه MVP را بهسرعت و بر اساس بازخوردی که دریافت میکنید طی کنید تا زمانی به یک محصول مناسب، کامل و هدفمند دست پیدا کنید که به نیازهای بازار شما پاسخ میدهد.
بنابراین اگر بازخورد اولیه منفی بود دلسرد نشوید. به خاطر داشته باشید که این اطلاعات هرچند منفی، بسیار ارزشمند هستند.
به صحبتهای مشتریان مشتاق اولیه گوش دهید. اگر ناچار هستید بهطورکلی از ایده خود صرفنظر کنید، این کار را انجام دهید. اگر بهجای معرفی یک محصول کامل به بازار، از روش MVP استفاده کنید، در زمان و بودجه خود صرفه جویی خواهید کرد و در عین حال، زمان و منابع کافی خواهید داشت تا برگردید و ایده دیگری را امتحان کنید. از این فرصت برای شناسایی مشکلات واقعی مشتریان استفاده و به این فکر کنید که چگونه میتوانید آنها را برطرف کنید.